Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (1465 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Vorlage {f} U پاس کوتاه از میان مدافعان [فوتبال] [ورزش]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Zwischen U میان
Abkürzung {f} U میان بر
Abkürzung {f} U راه میان بر
Zwischenparteilich U میان گروهی
vermitteln U پا به میان گذاردن
von mittlerem Alter [in mittlerem Alter] [mittleren Alters] U میان سال
Zwischenzeitlich <adv.> U در این میان
untereinander <adv.> U میان خودشان
bestücken U در میان گذاشتن
sich einschalten U پا در میان گذاردن
sich einschalten U در میان آمدن
intervenieren U پا در میان گذاردن
intervenieren U در میان آمدن
sich einmischen U پا در میان گذاردن
sich einmischen U در میان آمدن
eingreifen U پا در میان گذاردن
einschreiten U در میان آمدن
einschreiten U پا در میان گذاردن
eingreifen U در میان آمدن
jetzt einmal ganz unter uns U میان خودمان باشد
Demarkationslinie {f} U خط فاصل [میان دو کشور]
unter allen U میان [بین] همه
ganz im Vertrauen gesagt U میان خودمان باشد
Eine Ausnahme bildet ... U میان استثناء ... است.
unter anderem [u.a.] U میان چیزهای دیگر
unter anderen Dingen U میان چیزهای دیگر
Brotzeit {f} U غذای میان صبحانه و ناهار
Jemandem ins Wort fallen U در میان سخن کسی آمدن
Straßenkarte {f} U نقشه جاده [میان شهرها]
Friedenspfeife {f} U چپق صلح [در میان سرخ پوستان]
durch Wald und Flur U از میان جنگل و دشت چمن پوشیده
sein Ansehen bei den Kollegen U شهرت او [مرد ] میان همکاران خود
Berme {f} U فاصله میان خاکریز و گود خاک برداری
Fädchen {n} U نخ کوتاه
kurz <adj.> U کوتاه
Wir schlugen uns eine Schneise durch das dichte Unterholz. U ما یک راه باریک از میان بوته ها و درختان کوچک بریدیم.
etwas mangeln U چیزی را میان استوانه های دستگاه پرس گذاشتن
abkürzen U کوتاه کردن
Abstecher {m} U گردش کوتاه
Atempause {f} U تنفس کوتاه
Bubikopf {m} U موی کوتاه
Borniertheit {f} U کوتاه نظری
Aufschrei {m} U فریاد کوتاه
Ausflug {m} U سفر کوتاه
kurz <adv.> U بصورت کوتاه
Anhöhe {f} U تپه کوتاه
Bolzen {m} U میله کوتاه
Engstirnigkeit {f} U کوتاه بینی
Kurzfassung {f} U شرح کوتاه
Kurzdarstellung {f} U شرح کوتاه
Kurzbeschreibung {f} U شرح کوتاه
kürzen U کوتاه کردن
Zwergin {f} U کوتوله [قد کوتاه] [زن]
Zwerg {m} U کوتوله [قد کوتاه]
spießig <adj.> U کوتاه فکر
piefig <adj.> U کوتاه فکر
kurz gesagt U به بیان کوتاه
einfach ausgedrückt U به بیان کوتاه
beschränkt <adj.> U کوتاه نظر
engstirnig <adj.> U کوتاه نظر
Abnahme {f} U کوتاه شدن [روز]
Kurzstrecke {f} U سفر کوتاه [بلیط]
knappe, schneidige Sprechweise {f} U سخن کوتاه و با نفوذ
undeutliche Aussprache {f} U سخن کوتاه و بریده
Bagatelle {f} U قطعه کوتاه موسیقی
Die Tage nehmen ab. U روزها کوتاه می شوند.
Info {f} U کوتاه نوشته برای اطلاعات
Eilmeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
Sondermeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
Kurzmeldung {f} U خبر ویژه و کوتاه و فوری
kurzfristig <adv.> U برای دوره کوتاه مدت
kurzfristig <adj.> U کوتاه مدت [اصطلاح رسمی]
das Verfahren abkürzen U جریان روند را کوتاه کردن
auf kurze Sicht <adv.> U برای دوره کوتاه مدت
Sie kam auf einen Sprung herein. U او [زن] آمد تو سری بزند [برای دیدار کوتاه] .
[Der Termin] Das ist [mir] zu kurzfristig. U آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
Lügen haben kurze Beine. <proverb> U دروغ عمرش کوتاه است. [زود فاش می شود که حقیقت ندارد]
Diese Homepage sticht aus der Masse hervor [heraus] . U این وبگاه در میان [توده وبگاه ها] مورد توجه است.
Auf kurze Sicht ist es unter Umständen klüger, auf den Gewinn zugunsten des Umsatzes zu verzichten. U برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
Pause {f} U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر [دوره حکومت موقتی]
Unterbrechung {f} U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر [دوره حکومت موقتی]
gestützter Anschlag U کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
Ost-Südost {m} U میان خاور و جنوب خاور
Süd-Südwest {m} U میان جنوب و جنوب غرب
Süd-Südost {m} U میان جنوب و جنوب خاور
Nordnord-Ost {m} U میان شمال و شمال خاور
Ost-Nordost {m} U میان خاور و شمال خاور
West-Südwest {m} U میان غرب و جنوب غرب
West-Nordwest {m} U میان غرب و شمال غرب
Nord-Nordwest {m} U میان شمال و شمال غرب
Recent search history Forum search
1Was ist röcklein
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com